تفــــــــــلد ته تغاریاااااااااا.....شولولولولولو...



سهههلااااااااااااااام....منم سردار...

 اصن وقت نداشتم یعنی اصن نت هم نداشتم که بیام پست بذارم فقط و فقط بخاطر دوستای خیلی خوبم که 2/3سالیه باهاشون آشنا شدم....

خب همینطور ک میدونت تولدها تو ماه آذر سربه فلک کشیده....

* فقط بابت 4آذر یکی مصرع بگم: تو رویای منی اما... من از کابوس لبریزم...


خب بریم سراغ متفلدااااااااا...قبلش بگم که اگر شوخی ای چیزی منویسم ناراحت نشت ...



*8آذر (دیروز ) تولد خدمتگذار ِدستان,  ....اصن هووووووولوووووووووو....

اصن بذارت یکی شعر بگم در نعت و ستایش ایشون :

خدمتگذار من ,

هنوزم راننده ی مایی...اگرچه کارت سوختی در دست تو نیست...

هنوزم با تو ام تا آخرین لیتر...نگو وقتی واسه تا زارچ اومدن نیست....

حالا هرجا که هستی,سوارم کن....بدون تو جای زود رسیدن نیست...

ببین هنوزم با خطرها من عجینم...کنارت با دست فرمون تو میشینم....

گاهی رفتی بلوار بسیج و من کم کم به 1830رو آوردم...


خب خدمتکار عزیزم تفلدت مبارک...کاشکی یکی ذره این بچا قدر تورو میدونستن...(هندونه)


آخخخخخخ خااااااااک عالم داشت یادم مرفت دیروز تولد زنداداش منم بود...

ایشالله که با داداش من همیشه خوشبخت بمونت..

وبیاد یه روزی که قدر خواهرشوهر عزیزتون رو بدونت...!!!



*11 آذر....تولد شیخک ما  ....

مــــن , تــــو رو از پـــری دریا گرفتم...تــــــو رو از عطر خوش گلها گرفتم...

در جواب اون همه دعا و خواهش , هدیــه ای هستی که از خدا گرفتم....


خب فرزانه ی عزیزم تولدت مبارک,ایشالله بشه برات بهترین تولد رو میگیرم ,

البته بستگی به جیب حاجی حسین آغا داره...و به شرطی که خیلی خشنگ جبرانش کنی!!! D:



*12 آذر....تولد فـــــــرزاد , خواهر زاده ی من...

وااااااااای  فری بال خشنگه ی من ...

انگار همین دیروز بود کلاس اول راهنمایی بودم از مدرسه برگشتم مامانم گفت فرزاد دنیا اومده....

نازم شی خاله که انقد زود بزرگ شدی...ایشالله دومادیت ... خالت بیاد عروسیت بترکونه  ...



*14 اذر....  تولد خواهر آغاااامونه...عه ببخشت تفلد زینب خانوم ...خواهر راسیه ...

(آغااااااااااااااو بیاااااااا...بیوین  الان  این یکی از مصادیق بارز تمکینه...)



*16 آذر .... تولد سردار قلب خویشتون ...

خداراشکر بس که ما شانس داشتم...این 16آذر همه خبری هه..

از تحقیقاتی که توی سال تولد ما صورت گرفته...مگن که دقیقا 16اذر سنه ی 70 :

شب عروسی دختر خاله ی ما بوده و باد و بوران و ...خلاصه...این خو از وضع متولد شدنمون...

انقد حرصمون کرده بودن که حالا وسط عروسی این بچه وقت پاییده بوده؟!؟!

تازه در عنفوان نوجوونی بودمو داشتم این مسئله را هضمش مکردم که :

یهویی زد و عروسی داداش ما افتاد تو 16آذر....ماهم خو اقه اخمو و خاااااار هرکی تو عروسی مگفت نشد برات تولد بگیرن یــــــــک اخمی بهش مکردم که اون سرش نا پیدا بود...


حالا هم خو همه از صدقه سری روز دانشجو یکی تبریک به ما هم مگن...

خلاصه :

خودم تنهــــــا , تنهــــا دلــــم...چو شام بی فردا , دلـــــم...

چو کشتی بی نا خدا...به سینه ی دریا , دلـــــم...

تو ای خدای مهربان...تو ای پناه بی کسان...

به سنگ غم , مشکن دگر...چو شیشه ی میـنـــا  ,  دلــــم...



*17 آذر..... تولد مریم اونم از نوع نصیریش :

آغاااااااااااا ما اومدم یکی کار خیر کردم...اقه استاد دهقان 4 تا ادبیات عرب به ما یاد دادن,من اومدم تو مسائل روز مره استفاده کردم...اومدمو از وقتی که مریم رو مثنی روئیت کردم به فامیلش _ ان مثنی _ اضافه کردم...که مشه نصیریان..

بعدش یخورده تو این _ان مثنی_ شک کردم ولی ولش کن شک خو جایز نیست...پس بهتره که _ ان مثنی _ رو استعاره مصرحه بگیرم از خانم منتظران...خووووووووودایااااااااا منتظران هم خو _ ان مثنی _داره...!نکنه.......   نع !!!  یه فکری باید بردارم چاره ای نیست....


*حالا مریم جوووون هروقت من مگم نصیریان..سریع نگو سرداری نیا  !!!

"نیا " با "ان " فرق داره..تو خودت تنها نیستی...خیلی وقته مثنی شدی و فقط به خودت تعلق نداری...

حالا دیه منتظران هم باهاته و خاطرشم خعلی عزیزه...یه ذره مراقب خودت باش...

(مریم میدونی خو اینا همش شوخیه...من کلا هروقت تورا میبینم نمیدونم چرا مخوام خنده بشینه رو لبات)



18اذر...تفلد راسیه ....

دوباره تبــع شعریم گل کرد...بذارت بگم  الان نطقم کور مشه:


کدوم لقمه؟ کدوم نون؟ کدوم صبحونه؟

بابا خیلی ازاین لقمه ها, فقط ته بندیه.....

به این صبحونه هایی که بسته بندی میشه,پسته هایی که ضمیمه میشه,

وسوسه میشی, چون دلت بی اعتباره....به تعارف هایی که بی تاثیر میشه....

نه اینکه غذا خوردن کار خوبی نیست...نه اینکه زندگی بی نون میشه...

فقط کاش بین این ته بندی های مبهم...بفهمیم آخرش کدوم وعده اصلیت میشه...


آغااااااااااا تولدت مبارک...هرکه هرچی مخواد بگه ,بگه....!! مهم اینه که تو شتر درختی منی...

بیوین آغا این مصداق دوم تمکینه...فکر کنم حالا دیه داره پایه و اساس زندگیمون محکم مشه...

من خوشحالم , تو هم خوشحالی؟؟ D:



*19 آذر..... تولد آقای فلاح  و نگین عزیز من...

پارسال که نگین خوشکل ما دنیا اومد مصادف بود با تولد آقا فلاح...

بخاطر همین همیشه یادم میمونه...بهرحال مبارکتون باشه....



*24 آذر...تولد ریحانه....

آخخخخخخخخخخ تو هم خو مثنی هستی بچه...

مخواستم بگم لابد _ان مثنی_استعاره از آناهیتاهه ولی دیدم اون که هواشناسا داره...

حالا آناهیتا  که تخصیص مخوره....پس همونیه که با اسب سفید میات و تو رو مبره تو ابرا......

بهرحال ایشالله همیشه شاد باشی...و درنهایت هم خوشبخت بشی...!!!


راستی 24 آذر.... 18 مین سالگرد ازدواج دوتا کفترای عاشق ما هم هه...مبارکا باشه.........!!!

و 24ام تولد دوست من فیروزه هم هست....اونم مبارک باشه...!!!



میخواستم چندتا عکس بذارم ولی متاسفانه کابل گوشیم مثه اینه تو راه گم شده....!!!

19آبان که گذشت تولد زکیه بود من نت نداشتم بیام تبریک بگم...

و اینکه دستم درد نکنه که پست گذااشتم...

و در نهایت اینکه  جواب ابلهان خاموشی ست ...( کلا ) !!!!


سرور،مرغ،مو

سلام

 

اون پست قبلی که گذاشتم برا صرفا تولد بود، همین که بگم یادم نرفته

 

این پست برا اینه که بگم خاله عزیز من شنبه ای که میاد یه عمل داره تهرون،استخونای قفسه سینش رو باید  درش بیارن فک کن همون حالت سرطان و اینا،منظورم اینه محرمه، دلتون خواست یه دعایی  ،  زیارت عاشورایی چیزی برا خاله منم بکنید..علتی که پست گذاشتم برا همین بود

 

یه تولدم داریم ماه بعد یعنی اذر یعنی ۱۳ اذر که الان تبریک میگم چون نمیخوام زیاد پست بذارم و ارزوی تکراریمم اینه همیشه شاد باشن و دیگران رو شاد کنن و اگر بدی ای از ما دیدن یا مجبور شدم که خودم رو بد نشون بدم مارو حلال کنن و ایشا الله شرینی عروسیشون بخوریم چاق و چله بشیم

 

اغا ویکتور شما هم شرمنده ،تو فکر بودم یه دفعه یه تیپایی نثار ما کردی و منم تو کوره در رفتم و خوب شد که شما تونستی خودت کنترل کنی که حرمتااا شکسته نشه..بازممممممممم خیلیییییییییییییییی شرمندهههههههههههههههههههههههههههههه اشتباه از من بود

 

فعلا

نگار(5)

اگه دستات تو دست من بود...الان دستم تو بینیم نبود

 

سلام

 

مثلی که یکتا بچا تولدا تبریک گفتن خدا خیرشون بده..حالا منم تبریک میگم ایشا الله همیشه شاد شاد باشن و دل خش باشن.اسم نبردم چون...

این عکسم حدود ۵ ماه پیش میخواستم بذارم هرچی دنبالش گشتم پیداش نکردم حالا یه جا دیدم،میذارم برا تنوع

 

 


همدیگر را فراموش نکنیم.....  

 

 شاید سالها بعد در گذر جاده ها


 بی تفاوت از کنار هم بگذریم


 و بگوییم آن غربیه چقدر شبیه خاطراتم بود

 

 

 

یاد این اهنگ افتادم....

همین خوبه که غیر از تو همه از خاطرم میرن

واسا ببینم کدوشو میتونم گیر بیار و بذارم

راستی از اقایی که لطف کردن و پست گذاشتن ممناان

شروعی دوباره....

سلام

برای فعایت دوباره وبلاگ سعی کردم یه پست جدید و متفاوت بزارم

خواهشا عکسای زیر را به دقت نگاه کنین نظراتتون را بگین وبهترین عکس به نظر شما کدومه؟

صحنه انفجار کوزه پر از اب


ادامه نوشته

یه نفر منتظره ...

سلـــــآم

اگه بین اقایون یا خانوما هماهنگی ای چیزی صورت گرفت که از کی بریم دانشگاه  ماارو هم خبر کنید

یه نفرم قرار بود درسایی که این ترم علاوه بر درسای چارت ترم ۵ بر مدارن رو بهم بگن که اگه بگن ممنون مشم

خش و خوب باشت

 

 

 

اما تو کوه درد باش طاقت بیارو مرد باش!!!

ســــــــــــلام

خیلی خیلی شرمنده که نتونستم عکسای پسر خاله ی عزیز خانوم اسپرینگ رو زودتر بذارم..راسش علی رضای عزیزم اینجور شده بود و منم رفته بودم سرگرمش کنم که حواسش پرت شه و پری دردش نیاد بچمون..خانوم کرولا اینم عکسی که مخواستت..البته عکس رو گذاشتم که بعضی ها فکر نکنن دروغ مگم مثل خیلی ها.

.........

اینا هم عکسای بچه مایه دارااا..

ولی واقعا خیلی خوشکله بزنم به تخته

.....

.........

.....

حالا من یه چیزی بگم خو مگن طرفداری کرده ولی این بچکتون خیلی خشکه..عکسه سومی خو دیه هیچیییییییییییییییییییی..کپاش بکشی و دندووووووووووووووون..

خداییش بچه فقیرک ما رو با بچه پسر خاله مایه دارا رو مقایسه کنت مفهمد مایه دار کجاااا و بدبخت بیچاره کجااا..

راسی یکتا عکسا هم نیاز به سانسور داشت.البته میل خودم نبوداااا ولی....

 

 

وجودمو آب میکنه نگاه مردونه تو!!

سلام

شبی اصلا حسش نداشتم عکسا رو بذارم ولی دیه چون پولدارت گذاشتم یادتون باشه جبران کنت و به ما فقیر بیچاره ها کمک کنت.عکسای دختر دایی خانوم کرولا خانوم.نوشتم شبی یاد یکتا اهنگ افتادم خیلی سالا پیش گوش مدادم.بگم؟

شب تو شب منه
شب شب عاشق شدنه
بگو عزیزم که شبه
دوستت دارم رو گفتنه
اومدی زندگیمو مثل رویا کردی
توی دنیای بزرگ منو پیدا کردی
آبیترین آبی عشق رنگ احساس منه
فقط برای عشق تو دل تو سینه میزنه
میخوام که حرفای قشنگ بشنوم از لب تو
بهم بگو دوستم داری
میسوزم در تب تو تب تو

 

 عکس1

 

عکس2

 

عکس3

 

عکس 4

همین خوبه...

سلـــــــــــــــام

اهنگ خو.....همین خوبه...

فیلم مادرانه هم خو  تموم شد یه قمستی بود خانوم زنگنه توی بیمارستان بود به اقای اردلان یه چیزی گفت که حفظش کرده بودم چون به نظرم قشنگ بود ولی یادم رفت خوب یه اینجور دیالوگی بود:تمام اون ۱۸ سال سر میز شام،وقتایی که به ستاره ها نگاه میکردی ،با من حرف میزدی تو ذهنت به فکر مریم بودی؟یا به مریم فکر مکردی؟اره اردلان؟بعضیااااا خیلی خیلی خیلی خوب این دیالوگ رو درک مکنن.خب واقعا امیدوارم که درک نکنید

نی نی دختر که باشه تا یه مدتی فرقی با پسر نمیکنه اما یه مدتی که مشه توی بعضی خانواده ها زیاد نمذارن خونه کسایی برن که پسر دارن اما اگه پسر باشه غمشون نی ،بزرگتر که مشه خو دیه بدتر و موارد دیگه ای که خودتون میدونید.نظر من اینه که اگه خانواده ها در مقابل اون محدودیت های  که برا فرزند دخترشون قایل مشن نتونن یه چیزایی دیگه به دخترشون بدن که اون محدودیتا خنثی بشه بعدا دچار مشکل مشن.اگه یادتون باشه قسمت اخرم فیلم مادرانه هم که همه سر سفره بودن جز اون به این نکته اشاره داشت.هههههه

بعضی ها تا وقت خودتی وبراشون معرفت خرج مکنی تو ذهنشون مگن چقه فلانی خل و ساده هه.تازه همییییین خوبه، کاشکی دیه نمشستن به چارتا دیه هم بگن فلانی خیلی خل و ساده هتن.جالبیش اینه وقت میشی عین خودشون هنوز یه درجه بهترش،میشی دشمن و نا رفیق

 

خب به قول یکی دوستان منم  دلم گرفته بود گفتم یکتا پست بذارم خب راحت باشت بگد خااااااره

 

 علم خوبه؟ثروت خوبه؟احترام خوبه؟قدرت خوبه؟ فرهنگ خوبه؟یا همین خوبه؟من خو همین خوبه

 

 

من نه منم

سلام

بی منظور!!!!!بدون شرح!!!!!

هل من مبارز؟

ســـــــــــــــلام

عشـــــــــــــــــــــــق،همتووووووووووون عشـــــــــــــــــــــــق

تا تو رفتی با رقیب

 بردی از دلم شکیب

 این تو و این رو سیاهی

.........

تو شهر خود غریبم من

ز شادی بی نصیبم من

به این روز سیه افتاده ام

چه سر در گم چه گمراهم

چو یوسف در ته چاهم

که از چاله به چاه افتاده ام من


یه عکس براتون گذاشتم از پسر ....عزیز صرفا برا این که یه قمپز در کنم که نی نی  های ایل و طایفه ما تکککککککن..عمرا کسی نی نی به این خوگشلی تو طایفشون باشه.اینم بگم من زیاد دوسش ندارم.

عنوان پستم هل من مبارز گذاشتم یعنی کسی میتونی خوگشل تر این نی نی پیدا کنه؟؟خاطرخواه و اینا هم قبول نمیکنیمممممممممم..قابل توجه بووووق

 

 

 

تو را حاصل از رنج و ازار چیست؟

سلام به دوستان خوب و مشتی ام

اول از همه اینکه ممکنه تو ذهن بعضی ها بیاد چرا تو این پست در مورد شب قدر و شهادت امام علی (ع) و اینا چیزی نمیگم.دلیلش اینه یکی باید دم از اینا بزنه که خودش با ارزش باشه که من نیستم و روم نمشه دم از امام علی(ع) بزنم.متاسفانه ظاهرسازی هم اهلش نیستم..فقط ضربت خوردن امامون رو تسلیت میگم و امیدوارم شرمندشون نباشیم.همین

دروغ،خیانت،دورویی سه چیزی که همه ازش بدشون میاد و من متنفرم  از تک تکشون.من برا اینکه بفهمم دیگران این ویژگی ها رو دارن یا ندارن ،خودم رو میزنم به خل گری و ساده گری.اخرین نمونش همین دیشب بود که همراه یکی از دوستان که خودش خیلی دم از معرفت و اینا میزنه رفته بودیم بیرون،دو سه بار از ماشین پیدا شدم موبایلم رو از عمد توی ماشین این بزرگوار جا گذاشتم ببینم چقه قابل اعتماد هه که بر که گشتم ایشون زحمت کشیده بودن و توی شماره های موبایلم شماره یکی رو برداشته بودن.جالبیش اینه خودشم کف بر شد که من چه طور فهمیدم..فقط پیاده که میخواستم بشم بهش گفتم من اونقدرا احمق نیستم موبایلم بذارم کنارت و برم فقط میخواستم تو رو بشناسم و دیه سکووووووووووت

این خو هنوز خوبه بعضی دوستان که اونا خو دیگه خیلییییی دم از معرفت مزنن دوتا نمره دنشگاه رو دروغ میگن.خدایااااااااااااااااااا همه ادما رو اینجور افریدی یا هرکه مثلا دوست ما میشه اینجور میشه..در اینجا ایهام داره بر مگرده به دوتا از دوووستان

بعضی دیگه دوستان هستن که اونا هم ادعاشون میشه ولی یه حرفایی پشت سر من زدن که به داداشم که گفتم به خدا اونقدر خندید که نفسش بالا نمیومد.عسیسم اول اونقدر بزرگ شو که بتونی منو خراب کن بعد ...

اوخ اوخ بذار این دیگه هم بگم.بعضی دوستان هم هستن اونا خو دیگه ادعاشون خو سر به فلک مکشه و منو اندازه حسینشون دوست دارن ولی ترم تموم شده تا الان یه بار نیومدن بگن جانور بیا یلک برم دم خونه عتیقه شیشه بشکنیم.شایدم ما دیه مهره سوخته شدیم و خلاااااااص

اینا ولش کن.حالا به نظرتون من با این دوستان مگسانند دور شیرینیییییی چه کنم؟؟؟خط بکشم دورشون؟؟نچ فقط  یه کم فاصله میگیریم که دو روز دیگه دوستااان عذاب وجدان نگیرن چقه این اغا مففا رو خر فرض کردیم..خوووداایا من تا فکر اون دنیا دوستانم باس بکنم

اهاااااااان بعضی دیگه دوستانم هستن منو با یه خانوم میبینن مپرن تو وب مگن که همه بفهمن تازه کرولا هم دارن و دیه هیچی..عسیسم شما هم برو اول بزرگ شو که بتونی منو خراب کنی بعد...راسی این فیلم مادرانه هم دارم میبینم ..یعنی پس از سال ها من دارم فیلم میبینم اونم به خاطر شما

اهاااااااااااااااااااااان ترم یک خو دیه از همش خش تر بود یه روحانی! یه لجنی! رو چسبونده بودش به من..بازم خداراشکر اون لجنه با همین نسبت دادنش به من یه خرده بزرگ شد..اینم خو از صدقه سری دوستان به ما رسید ولی هرچه از دوست رسد نیکووووووووووست

(اغا مففا من یکتا سوال برام پیش اومد.بگم؟شما که اقه دم از ادمیت میزنی اونوقتی که داشتی اغا سولار رو میفروختی و چه چیزایی که پشت سرش نگفتی این چرتای بالا تو ذهنت نمیومد؟؟اول خودت ادم باش،خودت کسی خراب نکن بعد برا  من اینجا زررررررررر بزن..به قول خانم زمان بگو خب..)خب...حرف تو درست اجازه دفاع خو دارم از خودم؟میدونی خو گاهی وقتا ادم گول یه کسی رو مخوره که تو ذهنش فکر مکنه اووووووف چه بچه خوبی هه ولی بعدش مفهمه اووووووووخ اینم خو مگسه دور شیرینییی...اون حرفایی که من پشت سر اغا سولار زدم بر میگرده به زمووون جاهلیت،زمونی که نمیدونستم بعضی ها  اووووووووووووووف چه خالی هایی که نمبندن

یه قسم بخورم و این پستی که بیشتر درد خیک شد رو تمومش کنم..به امام علی(ع) اگه حرفایی که پشت سر اغا سولار زدم از روی حروم زادگی بوده بود و منظور دار بود اون حرفام..گفتم خو اون زمون دوران جاهلیت بود..اغا سالار منو مبخشی؟؟؟جون خواهر بووووق..ببین الان سالار کامنت مذاره مگه اغا مففا هرچه از دوست رسد نیکوست..تو جرات داری نگو ببین من ۲۰۰ تومنت پس مدم یا نمدم.این عکسم خو میدونی از کجا برداشتم؟؟؟

حقیقتی تلخ!!!!

 

 گاهی مسجد گاهی میخونه میری ...گاهی کعبه گاهی بتخونه میری

گاهی عاقل گاهی دیونه میشی...گه اشنا و گه دیونه میشی

کی هستی و چی هستی فقط خدا میدونه...حل این معما منو کرده دیونه

شب و روزمو با هم یکی کردی... اگه میشناختم اخ که چه خوب بود

کاش میتونستم از دامت رها شم... دل بی صاحبت از سنگ و چوب بود

 

نگار(4)

سلام

یه خانوم محترمی توی زارچ یه شوهر داشته معتاد بوده،دست بزن داشته،خرجی نمداده،بدااخلاق بوده و شغلشم یه چی بوده که ماهی ۵۰۰ تومن مدادنش اینم خرج مواد مخدرش مشده...یه بابا داشته که حدود۸۵ سال سن داشته و خونشون هنوز کاه گلی هست و هنوز دختر خونه داره و وضعشون خیلی بده یعنی مشه گفت درامدی ندارن.این خانوم صبح بلند مشه نمازش موخونه مره تو قسمتی از خونه ی قدیمیشون که مرغ و خروس نگه میداشتن و یه ظرف بنزین میریزه رو خودش و خودش رو اتیش میزنه و خلاص.

حالا این خانوم که نه امیدی به شوهرش داشته نه میتونسته طلاق بگیره بره خونه باباش سوختن،مردن،یه چندتا فرغون خاک و قبرستون رو ترجیح داده به دنیایی که توش بوده و شااااید زندگی مکرده

تا اینجا خو همش داستان بود ولی اون چیزی که برا من سوال هه چرا این خانموم محترم بعد از این همه بدبختی ای که کشیده و از همه ناامید شده و سوختن رو ترجیح داده به زندگی ،راهی به بهشت نداره و به زودی وارد جهنم مشه؟؟؟؟بی خیال

از شمال تهرون که حرکت مکنی بری به سمت شمال کشور یه ماشین های خارجی ای میبینی که حتی نمشه فهمید محصول کدوم خودروسازی هه.سمت راست همون جاده ای که این ماشینا رد میشن از دختر بچه ی ۵/۶ ساله گرفته تا دخترای جوون دارن یه چیزایی میفروشن همون دست فروشی.بازم سوالی که برا من پیش اومد چرا هیچکی به این بچه ها توجهی نمکنه و همه مگن اووووووووی این ماشین نگاه کن ،این چی چی هه؟و...یعنی اون چه چیزی هست توی ادم که باعث مشه بزرگتر خودش ببینه و کوچیکتر خودش نبینه

این اهنگم خو....

عکس ادامه مطلبم خو....شانه هایت را برای گریه کردن....

 

 

ادامه نوشته

داستان ساعت

سلام

دیدم وبلاگ خلوته گفتم یه داستان بزارم

هفته اینده هم یه برنامه تازه دارم برای وبلاگ  خواهشا همکاری کنید راستی دوران درس

چه قدر وبلاگ شلوغ تر بود عجیب نیست ؟

گرما هم که دیگه داره بیداد می کنه




روزی کشاورزی متوجّه شد ساعتش را در انبار علوفه گم کرده است.  ساعتی معمولی امّا با خاطره ای از گذشته و ارزشی عاطفی بود.  بعد از آن که در میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی کودکان که در بیرون انبار مشغول بازی بودند مدد خواست و وعده داد که هر کسی آن را پیدا کند جایزه ای دریافت نماید.
کودکان به محض این که موضوع جایزه مطرح شد به درون انبار هجوم آوردند و تمامی کپّه های علف و یونجه را گشتند امّا باز هم ساعت پیدا نشد.  کودکان از انبار بیرون رفتند و درست موقعی که کشاورز از ادامۀ جستجو نومید شده بود، پسرکی نزد او آمد و از وی خواست به او فرصتی دیگر بدهد.  کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود اندیشید، "چرا که نه؟ به هر حال، کودکی صادق به نظر میرسد."
پس کشاورز کودک را به تنهایی به درون انبار فرستاد.  بعد از اندکی کودک در حالی که ساعت را در دست داشت از انبار علوفه بیرون آمد.  کشاورز از طرفی شادمان شد و از طرف دیگر متحیّر گشت که چگونه کامیابی از آنِ این کودک شد.  پس پرسید، "چطور موفّق شدی در حالی که بقیه کودکان ناکام ماندند؟"
پسرک پاسخ داد، "من کار زیادی نکردم؛ روی زمین نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تیک تاک ساعت را شنیدم و در همان جهت حرکت کردم و آن را یافتم."
ذهن وقتی که در آرامش باشد بهتر از ذهنی که پر از مشغله است فکر میکند. هر روز اجازه دهید ذهن شما اندکی آرامش یابد و در سکوت کامل قرار گیرد و سپس ببینید چقدر با هوشیاری به شما کمک خواهد کرد زندگی خود را آنطور که مایلید سر و سامان بخشید.


نگار(3)

سلــــــــــــــــــــــــــــام

لحظه ی خدافظی به سینه ام فشردمت

اشک چشمام جاری شد دست خدا سپردم

..................

غریب و گنگ و بی فریاد اجاقی سرد و خاموشم

نفس هام سرد و یخ بسته،زمستونه تو اغوشم

یه روز تو سینه ی سردنم هزاران شعله بر پا بود

 تنم فانوس شب سوز شبای سرد یلدا بود

خوبت؟امتحانات رو خوب دادت؟از گرما و هوای مسخره ی یزد لذت مبرت؟از سیاست چی؟کی رای میاره؟نظر من خو اینه برن از کشورای خارجی همونجور که مربی میارن یه رییس جمهور بیارن و  بگن این گوی و اینم میدان و باس حتما دوتا جام بیاری.

کشف عقده ها!!!!

اکثر ادمایی که اطرافمون هستن یه سری عقده هایی دارن،یکی عقده ی توجه،یکی عقده ی محبت،یکی عقده ی پولدار بودن،یکی عقده ی بلند قد بودن،یکی عقده  ی خوشکل بودن و...

اکثر این عقده ها یا همون کمبود ها بر مگرده به کودکی ادم و زمونی که داره شخصیت نوزاد شکل مگیره و کامل مشه.نظر من اینه اگه پدر مادرا مخصوصا توی گذشته و شهرایی که تعداد زیاد بچه رو دوست دارن، به جای اینکه کمیت براشون مهم باشه به کیفیت هم توجه میکردن و جوری این نوزاد رو رشدش میدادن که از هر نظر تامین بشه خیلی از مشکلاتی که الان وجود داره از بین میرفت

بعضی عقده ها هست که از رفتار ادما میشه راحت فهمید البته نه صد درصد.مثلا یکی که خیلی زود گریه مکنه نشوه اینه عقده محبت داره،یا پسری که خودش رو عین جوجه تیغی در میاره نشونه اینه عقده توجه داره و متقابلا خانومایی که خودشون رو عین میمون در میارن هم.

اما چیزی که من مخواستم بگم اینه که من پـــــــسر بـــــــــد وقتی میخوام به قول خودامون مخ یه خانومی رو بزنم یا به اصطلاح جالب تر اینکه مخش رو بریزم تو فرغون چه کار میکنم؟

کار خاصی نمیکنم !!!یا بهش محبتای دروغین و سگی مکنم،یا بهش توجه مکنم و زیر ذره بین قرارش مدم و جوری برخورد مکنم که خیلییی برام ارزش داری و مهمی،یا از خوشکلی یا خوشتیپیش هرچند اگر که خوشکل و خوشتیپ نباشه تعریف مکنم،یا با ماشینی که مال بابامه مخ خانومه رو میزنم یا با کارت شارژ و...که خودتون بهتر من میدونید

اما حالا من بابا و اون مامان فرضی اگه بتونم به دخترم توجه کنم،محبت کنم و از نظر عاطفی جور مورد لطف خودم قرارش بدم که از نظر عاطفی و روانی چیزی کم نداشته باشه اون موقع وقتی یه پسر بخاد مخش رو با دست گذاشتن رو احساسات بزنه براش خیلی خیلی سخته چون در این زمینه عقده ای نداره

یه مورد دیگه ای هم که خیلی من پسر روش تکه دارم ماشین و اون چیزایی هست که نشون میده من پسر پولدارم و میتونم هرچیبخای برات بخرم و  بهترین رستورانا و بهترین لباسا و اینا رو برات بخرم.خودم دیدم با چشم خودم که یه دختر به یه پسر مگفت که روزی که من دانشگاه تعطیل میشم بیا دم در دانشگاه دنبالم که بچا ماشینت ببینن.این یعنی چی؟؟یعنی مصداق بارز عقده ای بودن

خب وظیفه من  بابا اینه که یا تا وقتی پولدار در حد متعارف نشدم بچه دار نشم و اگر هم دستم به دهنم میرسه جوری نباشم که نه زیاد پول تو دست و پای بچم بریزم که سو استفاده کنه نه هم اونقدر بهش سخت بگیرم که پول و مشین و موبایل و لباس و ...دیگران پیش چشمش جلوه داشته باشه

پس بیاین اگه یه روزی گوشمون دراز شد و خواستیم عروس بشیم یا دوماد بشیم نذاریم یه بچه ای بزرگ کنیم که عقده داشته باشه

البته اینم بگم گاهی وقتا بعضی ها صد رقم عقده دارن ولی اونقدر حیا دارن یا متدینن یا به قول بابات تک و ریشه دارن که هیچ وقت جذب پسرای بد نمشن.

بازم البته اینم بگم که یه پسر هیچ وقت دنبال خانومی نمره که بدونه نمشه مخش زد و خودش بووونش نمیاد یعنی خانوما هم باس جوری برخورد کنن که من پسر اصلا به ذهنم نیاد که اینم مشه بووونش بگیری پس باس خانوماا تو این زمینه بیشتر مراقب باشن

بعضی خانوادا هم هستن خو مگن این چیزا غمی نی که بازم من دیدم.خب این خانوادا خو دیه خیلی باس سطح فرهـــــنگـشون بالا باشه

دست در دست هم دهیم به مهر....نی نی ای غیر عقده ای تحویل دهیم به شهر


نکته ۱:این چیزایی که من منویسم یعنی همین چرندیات مسخره ی بالا کاملا نظر شخصی خودم هستش و نه میدونم علمی هه نه هیچی دیه

نکته ۲:البته مهم تر نکته اول هستش..اونم اینکه دست خانوم پاسگاه عزیز و خانوم نج....عزیز(اسمشون کامل نبردم شاید خوششون نمیاد) بابت جزوه هایی که لطف کردن و بهمون دادن درد نکنه ایشا الله موفق باشن..یه شوخی،ترم بعد خوش خط تر باشه و کامل تر

نکته۳:پس از خیلی فک زدن و رایزنی تونستم یکی رو راضی کنم برای صندلی داغ اونم یه شخیصت کاملاااااااااا متفاوت و فووووق دوست داشتنی.کیه؟؟گفته تا یه نفر درست حدس نزنه کی هست نمیاد صندلی داغ پس تا مورخ۳/۴/۹۲ ۹ وقت دارت حدس بزنت که جمعه پست صندلی داغش رو میذارم.راهنمایی هم کردم.

نکته۴:یه حرف جالبی یکی از کاندید ها زدن و گفتن باید یه فرمان سرجا(درجا)یه اینجور اصطلاحی بدیم که همه برن سر جاهای قبلی خودشون..گاهی وقتا ما ادما یلک که به خودمون میایم میبینیم چه ادمای مسخره ای بهمون نزدیک شدن و داریم وقتمون خرجشون میکینم.بهترین کار اینه یکتا همون فرمان درجا بهشون بدیم که فاصله خودشون رعایت کنن و بیش از حد نزدیک نشن.این حرف هیچ گونه ربطی به دوستای عزیزم یعنی سالار و قانع و شیشه و بهادر و ....نداره.به خدا راست میگم

نکته۵:خب اما من یه لباس عروس انتخاب کردم که همه مگن زشته و شکوووون نداره که لباس عروس رنگش سفید نباشه  که در این مورد مامان منو زن عمو  به اجماع رسیدن..این لباس عروسی که تو ادامه مطلب گذاشتم لباس عروسی هست که من انتخاب کردم.خوشکله ؟؟از ۲۰ چند بهش میدید؟؟

برا بار اخره که غرور خودم زیر پا مذارم و از اون خانومی که قبلا تو این وب پست مذاشن مخااام که بیان عین قبل پست بذارن...یادمه تصرف فوضولی افتاد توی حقوق کار بود فک کنم..الان تصرف من توی این وبلاگ تصرف فوضولی هه و زمانی نافذ مشه که ایشون تنفیذ کنن اما در مورد حقوق کار چون این قانون ،حمایتی هستش برخلاف قواعد عمومی قراردادها .....

راستی اغای غانغ یه سوال؟؟اون تحقیقا کی نوشته بود؟؟نگار کیه؟؟الان چندتا....دارم؟سه تاا..جدی من ایرو شناختی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟نمخاد اینجا ج بدی

ادامه نوشته

تخمین زبان انگلیسی

توی گشت‌زنی‌های اینترنت به این سایت برخوردم که برای خودم خیلی جالب بود! البته جالب که... بیشتر فاجعه!!
وب سایت
TestYourVocab.com همان طوری که از اسمش پیداست برای این طراحی شده تا با طی کردن سه مرحله ساده اندازه لغات انگلیسی که شما کامل به آن مسلط هستید را برای شما تخمین بزند.
در این سایت اشاره شده که تعداد لغات زبان انگلیسی نسبت به سایر زبان ها بیشتر است، که من به این مورد شک دارم! برای تخمین دایره لغات تان تنها کافی است وارد شوید و در دو مرحله اول لغاتی را که حداقل از یک معنی آن مطمئن هستید را تیک بزنید. باید در این مورد راست گو باشید و لغاتی را که قبلا شنیده بودید ولی معنی آن ها را نمی دانید خالی بگذارید تا در نتیجه به مورد دقیق تری برسید. در مرحله سوم و آخر از شما چند سوال کلی پرسیده می شود. در رابطه با اینکه انگلیسی زبان اول یا دوم شماست، سن، جنسیت، محل زندگی و
این سایت می تواند برای همه مفید باشد حتی کودکانی که در حال آموزش زبان هستند نیز با کمک والدین خودشان می توانند از سایت استفاده کنند ولی من آن را شدیدا به فراگیران زبان انگلیسی توصیه می کنم تا حساب کلی از لغاتی که از بر هستند دستشان بیاید.
راستی یک فرد کاملا مسلط به زبان انگلیسی دایره لغتی درحدود 60000 کلمه دارد.
نتایج خود را اعلام کنید
نتیجه خودم 3190کلمه

نگار(2)

سلام نانازای من

کلا این پست ازهر دری سخن هست!!!

سه شنبه ای که گذشت خو میان ترم زبان داشتم یعنی درس شیرین زبان که من حالم ازش به هم مخوره بعد راسش مخواستم برم درس رو حذف کنم که حاجی خانوم نذاشتن و گفتن اگه زبانت بخونی من برات دلمه درست میکنم.راسش من دلمه بسی دوس دارم.خلاصش اینکه سه شنبه شب رفتیم خونه عم،و و نه حاجی خانوم ما بلد بود دلمه درست کنه نه من ولی با کمک زن عمو اخرش درست کردیم و خیلی هم خوشمزه بود جاتون خالی.اینم یه دونه عکس از دست پخت من و خانومم با سراشپزی زن عمو


به کجاااا چنین شتابان....

چند روز پیشا تو دانشگاه اغای غانع غزیز کیف من از ماشین انداختن بیرون(توقاش نکن مصطفی میدونی خو ...) بعد اومدم در باز کنم بردارم توی اینه بغل ماشین، دیدم یکتا ماشین با سرعت نور داره میاد و الانه که خودم و در ماشین رو بکنه و ببره.بعد دیدم اییییییی دل غافل اینم خو نمشه توقاش کرد!!!!

من کلا هرکه میبینم خیلی تند مره یا یه کارایی مکنه که تو چشم بیاد بهش میگم عقده ای البته خودمم استثنا نیستماااا!کاشکی بعضی ها میدونستن ماشین یه چیزایی داره به نام کمک فنر،صفحه کلاچ،بلبرینگ و ...که وقتی با این سرعت رو سرعت گیرا رد میشن ،خراب مشه.حالا همه اینا به کنار که بعضی ها با خودشون نمگن اگه زبونم لال تصادف کنن و بمییرن من همکلاسیشون دیه چه جوری برا این و اون کلاس بذارم همکلاسی دارم که این ماشین داره.....بد اومدنم نداره حقیقت تلخه.


 

 

 

 

 

امااااا نگار کیه؟؟؟

نگار دختر عزیز منه که دنیا نیومده ولی عکسش رو با هزار بدبختی تونستم طراحی کنم ولی با همه دقتی که داشتم نتونستم به خوشکلی و نازی و لوسی نگار اصلی طراحی کنم..دوتا دونه قناری هم دارم که اسم یکیشون نگار هست اسم یکیشم اسم حاجی خانومم.اولی نگار بابایی هست ودومی حاج خانوم




عین همیشه حاجی خانوم با من قهرن و روشون از من مگردونن!!!!

اجازه هه دوباره روانشناسی بازی در بیارم؟؟؟

مردایی که دست رو زناشون بلند کنن خو دیه تقریببا در حال انقراضه نسلشون ولی مخام یکتا راهکار کوشولو بدم به اینایی که اقه کوچیک هستن که دست رو زشون بلند مکنن.

من مصطفی اگه تونستم یکتا گنده تر خودم یکتا که از هر نظر قوی تر منه رو بزنم خیلی هنر کردم (البته منظور من این نی که  جنگ خوبه)

من مخام ببینم تو مرد روت مشه یکتا موجود ضعیف که از هر نظر ضعیف تر تو هه حتی از نظر روحی -روانی رو بزنی؟؟یعنی به نظر خودت خیلی افتخار داه که یه موجود  ضعیف تر خودت مزنی؟؟(مصطفی الان اینجا نوشتی ضعیف بچاا بدشون میاد خب بگو که منظورت از ضعیف همون ظریف و حساس هستش)

جدی به غرورت ،به عزت نفست،به مرد بودنت بر نمیخوره یه موجود ضعیف تر خودت مزنی؟؟خب نکن اینکارو عزیزم


یه اجماعی در مورد من صورت گرفته که مصطفی خیلی خیلی ارومه ولی خدا نکنه اعصابش به هم بریزه،مصطفی خیلی خیلی صبوره ولی خدا نکنه صبرش لبریز شه،مصطفی برا یکی خیلی خیلی ارزش قایل مشه ولی خدا نکنه نامردی ببینه و...اما اجماع اصلی اینه که من خیلی کله خرم.به خاطر همین یه دونه عکس از مینا گذاشتم که بفهمه با هر ادمی نباس شوخی کرد و پا رو دمش گذاشت.شده تا اخر عمرمم برم زندون غمم نی ولی این عکس باید گذاشته میشد.مینا تو این عکس خیلی خار و عبرتی البته همیشه هم اینجور بودی

 با همه غروری که داشتم و یه کمش مونده از نویسندای قبلی وبلاگ خواهش دارم لطفا اونا هم پست بذارن یه مدت یه بار..حداقل اگه قراره بذارن بگن که من بدونم کیا هستن.اگه اینجور من تکی باشم منم دیه نیستم

ادامه نوشته

نگار(1)

سلام  عزیزان

با اون نگار بی وفا، هزار تا کار دارم

خبر نداره من براش ،چوبه ی دار دارم

به جای روز روشنش، یک شب تار دارم

..........

خاطرخواهاش هزاز هزار ،یکی یکیشون چشم انتظار

ببین دلم به کی خوشه، خودتو به جای من بذار

خودتو به جای من بذار

..........

خارش بریده دستمو،،،،،گل خار داشت

خودش میگفت نداره یار ،،،،،اون یار داشت

گفت عاشقم عاشق نبود،،،،، اذار داشت

عاشق دیونه چو من بسیار داشت

عاشق دیونه چو من بسیار داشت


یه مدت پیش وانت داییم برداشته بودم بعد این اهنگ پخش میکرد از ضبطش هرکه گفت که این اهنگ از کی هست من قول میدم یکتا بوسش کنم.البته به جز اقای قانع


این پستم فقط به خاطر عسیس سو استفاده کنمان اقای قانع گذاشتم.هرچی فکرش کردم چیزی به ذهنم نیومد که از خودم بنویسم متاسفانه
اخیییییییی روز مادرم خو هست و دیه هیچی.من خو تقریبا از داشتن مادر محرومم ولی هرکه داره قدرش بدونه.خداییش رفیق بی کلک مادر
یکتا سوال؟خداییش پری از ارمانایی که داشتت فاصله گرفتت؟

فک کنم همه چی تموم شد یعنی چیزی که منتظرش بودم دقیقا یه دقیقه پیش اتفاق افتاد.قابل پیش بینی بود

هرکه مخاد وب دست بگیره واقعا بگه منم مثل یکی دیه بچا وقت نمکنم.

برا اینکه خیال همه راحت بشه تا ۲۰ ام سال دیه  (قانع کرم نریز این عوض نکن قر....) اگه کسی این وب دست نگرفت حذفش مکنم.ههههههههه

فعلا

گران ترین وکیل ایران


او گران‌ترین وکیل ایران است. یکی از مهم‌ترین پرونده‌های تاریخ قضائی ایران را وکالت کرده و بیشترین حق‌الوکاله را گرفته است؛ چیزی در حدود یک‌ و نیم میلیارد تومان.

علی صابری (وکیل نابینا) از آن دست آدم‌هایی‌ است که مفهوم معلولیت و توانایی را در ذهن به‌هم می‌ریزد. او توانسته با پشتکار و اعتماد به نفس، به هر چیزی که به آن معلولیت می‌گویند، غلبه کند و در حرفه خودش یکی از جنجالی ترین‌ها باشد.
دفتر وکالت علی، شلوغ است. دارد لایحه را به یکی از موکلان‌اش دیکته می‌کند. همه، با وقت قبلی آمده‌اند. علی فقط بعدازظهرها دفتر است. هیچ‌کس از دیدن وکیل نابینا تعجب نمی‌کند، این روزها علی دیگر برای خودش اسم و رسمی دارد و همه از معلولیت‌اش و موفقیت‌های عجیب و غریبش باخبرند.

با چشم دیگران


او نمی‌بیند و نمی‌تواند هیچ‌کدام از پرونده‌هایی را که در دست دارد بخواند چون آنها به خط بریل نیستند، نمی‌تواند آخرین قوانین مصوبه ر ا ببیند چون هنوز فرصت نشده آنها را به خط بریل درآورند. نمی‌تواند در دفاع از موکلان‌اش لایحه بنویسد. نمی‌تواند در چشم‌های موکلان‌اش نگاه کند و راست و دروغ حرف‌هایشان را بفهمد.
نمی‌تواند تنها و بدون همراه به دادگاه برود و با همه این حرف‌ها باز هم به نظر علی، چشم آخرین عضوی است که یک وکیل به آن نیاز دارد؛ «ندیدن را می‌توان حل کرد. آدم باید فقط خودش را از تک و تا نیندازد. من مدت‌هاست به دیدن از دریچه چشم دیگران عادت کرده‌ام. طوری برنامه‌ریزی کرده‌ام که هیچ‌وقت با مشکلم دست تنها رودررو نشوم. از اول برنامه کار تیمی برای خودم درست کرده‌ام.
دوستان بسیار زیادی دارم؛ وکلایی که با هم روی پرونده‌ها کار می‌کنیم، با هم آنها را می‌خوانیم، با هم لایحه می‌دهیم و... جدا از همه این حرف‌ها منشی من هم آدم منحصر به فردی است.
منشی یک فرد نابینا باید ویژگی‌های خاصی داشته باشد. او چندین برابر دیگران کار می‌کند و مجبور است همه چیزهایی که نابینا نمی‌تواند بخواند، برایش بخواند و همه چیزهایی که نمی‌تواند بنویسد، برایش بنویسد. منشی یک نابینا در حقیقت چشم‌های او هم هست».
کتاب بریل و قلمم را بردم سرکار!
به نظر علی صابری، همه چیز به چشم مردم عادی می‌شود؛ حتی مردی با عصای سفید در راهرو‌های تنگ و تاریک دادگستری؛ «وقتی از جامعه اقلیت باشید، همیشه محدودیت‌هایی دارید. مردم از دیدن شما در هر جایگاهی تعجب می‌کنند.
بعد از فارغ‌التحصیلی مدتی در قسمت ارشاد دادگستری لواسان مشغول شدم. آن موقع حضور من برای خیلی‌ها غیرقابل باور بود. بالاخره قسمت ارشاد قسمتی است که به مراجعه‌کنندگان راهنمایی حقوقی می‌دهد و با شنیدن دعوای آنها به آنها می‌گوید چه باید بکنند. اینکه فرد نابینا در مراجعه مستقیم با مردم باشد و بخواهد به آنها راهنمایی بدهد و از عهده کار هم برآید، برای خیلی‌ها قابل قبول نبود.
اوایل برای من هم مشکل بود. جای خالی چشم‌هایم را به‌شدت احساس می‌کردم اما زود خودم را دریافتم. تصمیم گرفتم مثل همه آدم‌ها باشم. محیط کارم را برای خودم راحت و دلپذیر کنم. این شد که یک روز یک کتاب حقوقی که به زبان بریل بود، با یک قلم سبک مخصوص نابینایان که به آن لو قلم می‌گویند با خودم بردم سر کار. آنجا نشسته بودم و مابین مراجعه‌های مردم کتاب می‌خواندم و یادداشت‌برداری می‌کردم.
تصور کنید مردم با چه صحنه‌ای رو‌به‌رو می‌شدند؛ نابینایی که در قسمت ارشاد قضائی نشسته، کتاب بریل می‌خواند و خلاصه‌برداری می‌کند. بعد از مدتی، حضورم برای همکاران بسیار عادی شد؛ آن‌قدر که معلولیت مرا از یاد بردند و با خیلی‌هاشان صمیمی شدم».


مردم از وکیل گریزان‌اند


سر علی صابری، شلوغ است و در زمانی که همه به خاطر هزینه بالای وکالت از آن فراری‌اند، یک وکیل نابینا این همه مشتری داشته باشد جالب است؛ «نمی‌دانم شاید به خاطر پرونده هموفیلی‌هاست. البته من برای به دست آوردن مقام و مرتبه فعلی‌ام خیلی زحمت کشیده‌ام. حقیقت این است که مردم ایران زیاد اهل وکیل گرفتن و کارها را به دست وکیل سپردن نیستند و بیشتر ترجیح می‌دهند خودشان کارشان را انجام دهند و پول وکیل را هم در جیب بگذارند.
آنهایی هم که یک وکیل می‌گیرند، ترجیح می‌دهند پولشان را به وکیلی بدهند که هم سابقه زیادی داشته باشد، هم سن و سالش بالا باشد و هم مشکل خاصی نداشته باشد. خودتان ببینید در چنین شرایطی، مطرح شدن برای یک وکیل نابینای سی و چند ساله چقدر دشوار است؟ قضات حالا دیگر مرا شناخته‌اند و از دیدن من و همراهم در دادگاه تعجب نمی‌کنند. دفاعیات شفاهی را من انجام می‌دهم و مسائلی که نیاز به خواندن یا نوشتن دارد، همکارم انجام می‌دهد.
با نا بینایی‌ام هیچ مشکلی جز رفتار‌های ناپسند برخی همکاران ندارم، البته این را به گردن فرهنگ جامعه می‌گذارم؛ جامعه‌ای که به معلول به عنوان یک پدیده می‌نگرد و از پیشرفت او تعجب می‌کند و در برخی شرایط متاسفانه به او حسودی می‌کند

 

ادامه نوشته

شروعی دوباره ...

سلام عسسسسسسسیسان


امیدوارم که حال همگی خوب باشه و میانترماتونو خوب داده باشد !!!

یه مدتی مشه به علت کم لطفی بعضی از دوستان و ... کم وقتی ... عده ای دیه وبلاگمون پست جدیدی نداشته! 

یه عده ای هستن به خاطر مسائلی که پیش اومده کامنت نمذارن.یه عده دیگه ای هستن  کسرشون مکنه کامنت بذارن یه عده باحال تری هم هستن که کلا کسرشون مکنه بگن که میان وب .ولی یه چیز همیشه ثابته واینه که قرار نیس همه با هم تو یه مورد تفاهم داشته باشن!

چیزی که قبلا بوده و شرایطی که وب داشته این بوده که اگه هم بازدید وب بالا بوده خیلیا کامنت نمذاشتن حالا به هر دلیل!   تعداد کسایی که کامنت مذاشتن حدود 10 نفری بوده که امیدورام بیشتر بشه!

تو این فرصت پیش اومده کسایی که به هر نحوی از کسی یا چیزی دلگیر هستن میتونن به خودشون فرصت اینو بدن که بیخیالش بشن و باز هم با نظراتشون وبو همراهی کنن.

به خاطر این وبلاگ خیلیا پشت سرشون حرفا زده شده! خیلیا مجبور شدن جواب پس بدن! خیلیا براش وقت گذاشتن و خیلی چیزای دیگه که همش به خاطر به وجود اوردن محیطی بوده که دور هم باشیم ونظراتمونو بگیم.

در کل شروعی دوباره ....




پرنده ای

از ذهنم می پرد

انگار تو را

دنیا بالا آورده است

بر گیجگاه زنی

که هر شب خواب گندمزار می بیند ...



فصل تازه...!!!

درود...

دوستای خوبم (من) واقعا دیگه نمیتونم مدیراین وب باشم...

یعنی واقعا وقت ندارم...!!!!

اما شاید یه نفر باشه که بخواد وب رو دوباره راه بندازه...!!!



" دلگیر " نباش!

دلت که " گیر " باشد؛

رها نمی شوی...!

یادت باشد:

" خداوند " بندگان خود را،

با آنچه بدان " دل بسته "اند می آزماید...!!!




آخی...این آهنگ منو یاد پارسال نزدیکای عید میندازه...!!!!!!!!!!!!!

خیلی دوسش دارم....قشنگه...تقدیم به همه تون...با عشق...!!!

درپناه خدا...!!!






سلام...دوستای عزیز...

دوست عزیزمون زهرا اسلامی یه هفته ای هست که بخاطر تصادف توی آی سی یو هست و بیهوش...

همگی برای بازگشت سلامتیش دعا کنید ...

امیدوارم هرچه زود تر به جمع خانواده و جمع کلاسی ما برگرده !!!

(انشاء الله )


جمله ی روز...



رفتم نشستم کنارش...

گفتم برای چی نمیری گلاتو بفروشی؟

گفت بفروشم که چی؟

تا دیروز میفروختم که با پولش آبجیمو ببرم دکتر,دیشب حالش بد شد و مرد...

بعد با گریه گفت تو میخواستی گل بخری؟

گفتم:بخرم که چی؟

تا دیروز میخریدم برای عشقم,امروز فهمیدم باید فراموشش کنم...

اشکاشو که پاک کرد , با مردونگی گفت:بگیر,باید از نو شروع کرد,تو بدون عشقت,

منم بدون خواهرم!!!


آخرین پست...




لنگه های چوبی درب حیاطمون اگرچه قدیمی هستن و جیر جیر میکنن,

اما خوش به حالشون که لنگه ی هم اند...

(حسین پناهی)


تففففففففففلد !!!

با تولد رنج ما آغاز شد , رنج افتادن به دام زندگی...

کند شد شمشیر جانم ,کهنه شد , بس که ماندم در نیام زندگی....

دل بریدم از تمام زندگی, در تو گم گشتم به نام زندگی...

با تو بودن شد برایم هر نفس...معنی ناب کلام زندگی...


درین .... درین ...درین ....

سلووووووووووم ......هم کلاسیای عسیسسسسسسسس....

امروز اولین روز بهار.... بهاری که خیلی هواش عالیه و بارونیه و ....دیگه هیچی...!!!

راستش اصن وقت نداشتم پست بذارم...ولی دیگه یادم اومد که یه تولدی هست امروز و ...

بلـــــــــــــــــــــــــــــه.....امروز اول فروردین و تولد آقای سالاری عزیز......

بهشون تبریک میگم...., عیدشونم مبارک...!!!!


بعد اینکه فکر میکنم آقای نماینده و آقای گله داری هم تولدشون همین حوالی باشه...

مبارکشون باشه بهرحال..!!!


و اما...یعنی واقعا و اما....

حسین پناهی میگه:

این روزها به جای "شرافت" از آدم ها فقط "شر" و "آفت" می بینیم....

وقتی اندازه ی کسی نیستی , دست به اندازه ی خودت نزن....!!!!


دمش گرم واقعا خیلییییییییییییی جمله ی با مفهومیه...


من خیلی روش فکر کردم و چندتا مصداق بارزی هم ازش دیدم...بخاطر همین میخوام شما ها هم روش فکر کنید . و سال جدید واقعا اونایی که  تو زندگیتون مثه قطار شهر بازی میمونن , یعنی باهاشون هستین ولی با اونا به هیچ جایی نمیرسین رو ببوسین بذارین کنار....

سال جدید فقط به نو شدن چیزای اطرافمون نیست....همینکه دلمون عوض بشه.

همین که "خود" جدیدی بسازیم نو شدن و زیبا شدنه...!!!

اگه تا الان این فکر به ذهنت نیومده سعی کن از الان شروع کنی.

تصمیای خوب بگیری و گذشته هایی که خوب نبودن رو بذاریش کنار ....

سعی کنی خودی رو بسازی که بهش ببالی...



خدا نوشت :

خدایا واقعا دمت گرم....خیلی آقاییییییییییییییییییییییییی!!!!!


خدای خوبم, خودت این چنین تقدیر مرا بنویس:

بنویس , آنچه که هست, همیشه بین من و تو باشد,

نه میان من و مردم تو....!!!!!


هماهنگ نوشت :

عزیزان روز فردای سیزد به در بلند نشین برین کلاساااااااااااااااا.آفرین بچه های خوف....


تولد (2) نوشت :

بچه ها این ماه فروردین همه ی فروردینی ها تولدشون مبارک./

تولد یکی از دوستای منم 3 ام فروردینه که دلم خیلی براش تنگ شده.

چون میدونم میاد وبمون سرمیزنه بهش تبریک میگم اینجا.

مینا جونم تولد مبارک .... 

( به یاد کلاس استاد شرفی , این آهنگ جهان رو برات میذارم,میدونی که این آهنگ رو من خیلی دوست دارم...!!)


حدس نوشت :

این عکسه ادامه مطلب میذارم یکی از بچه های کلاسه ....بگین کیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


ادامه نوشته

اگه نگيم و نخنديم پياز ميشيم و مي گنديم...!!

سلاااااااااااام!!!

اولین روز از دومین ماه فصل پاییزتون خیر...!!ایشالله روزا همه بارونی باشه...



خب ...یادتونه که گفتیم وبلاگ طنز داره ولی طنزی که به درد بخور باشه!!!

حالا این یه نمونه شه:


آورده اند روزی مریدی از شیخ دلیل ترافیک و ازدیاد خودروها را جویا همی شد.

شیخ همی فرمود: دلیل اصلی ترافیک چیزی نیست جز نداشتن کاباره!

مریدان انگشت در دهان شیخ را ندا دادن:

یا شیخ چون است (چگونه است)؟

شیخ فرمود: بیست درصد خودروها به دنبال دختر همی گردند و

بیست درصد دگر دختر را یافته به دنبال جا همی گردند

و بیست درصد باقی برادران بسیج اند که به دنبال آن 40 درصد همی گردند.

 واین چنین شد که مریدان رم کردند و یقه ها دریدند و اشک ها ریختند و سر به بیابان گذاردند.




یه سری مطلب هم گذاشتم ادامه مطلب,صرفا جهت شادی روح شما عسیسان!!!



ادامه نوشته

تغییر و تحول...


سلامممممممممم عزیزان!!!

این چندتا چیز رو بادقت بخونینش:

(دلایل تغییر و تحول)


یه واقعیت:

واقعیت اینه که ماها سرکلاس هیچ استفاده ی علمی نمیکنیم,

یا وقت گفتگو نیست,یا همه علاقه ندارن,یا استاده که...

پس بیاین حداقل فضای وبلاگمون این اقتضای بحث رو به خودش بگیره!!


یه خواهش:

تمنا میکنم ازتون که نویسنده به وبلاگ اضافه بشه!!!

این رسمش نیست که منو تنها بذارین و تازه بخواین بهترین وبلاگ هم داتشه باشیم!!!

عزیزانی که وبلاگ دارن و خودشون رو عقب کشیدن,:

آغاسید,آقای شیشه بر,(آقای زارع هم که انصراف دادن)

و خانوم سلطانی و نصیری,

خواهشا اگه حتی یه درصد دوست دارین نویسنده باشین بیاین همکاری کنین!!!

(راضیه و مریم دفعه آخرم بود که رسمی باهاتون صحبت کردما)


یه عالمه قانون:

صندلی داغ اجرا میشه ولی با قانون خاص خودش!!!

والبته با کاربری جداگونه!!!!

طنز میذاریم ولی نه ضد دختر نه ضد پسر!!!

نظرات غیر مجاز تایید میشه,اما یا سانسور میشه یا کلا محو میشه!!!

مدیریت وبلاگ کارو بار زیاد داره ,سعی نکنین مدام بگین چرا نظرات دیر تایید میشه!!!




راستی پست جدیدمون هم پایینه بخونینش!!!!!!!!!

نظر یادتون نره!!!




"سهل انگاری در احکام فقهی و حقوقی"


سلام دوستان,ازاین هفته قراره یه موضوع رو توی هفته اختصاص بدیم به مباحث فقهی و حقوقی!

این اولین موضوع این هفته:



ماها همه انسانیم و مسلمان,این  نکته  ی خیلی ظریفیه!!!

انسان بودن ما فطرت هایی داره که یه نوع آزادی درونشه:

آزادی ارتباط,آزادی خواسته هامون,و آزادی ارتباط با جنس مخالف!!!

که یه جورایی فطرتا اینطوریه و ماها خواهان این آزادی ها هستیم!


اما ببنیم ماکه مسلمونیم دینمون و حقوق کشورمون دراین مورد چی میگن و تا چه حد رعایت میکنیم:


حدو حدود روابط براساس فقه اسلامی:


اسلام دین فطرت است.فطرت مبتنی بر اعتدال است. اسلام در مساله ی ارتباط دختر و پسر یا زن و مرد، نه آن چنان سخت گیرانه نظر می دهد که هر گونه ارتباط گفتاری، دیداری و شنیداری را ممنوع سازد و نه آن چنان ولنگارانه و تساهل مآبانه نظر می دهد که هرگونه ضابطه و حریمی را در ارتباط با دو جنس مخالف غیر محارم، بی اعتبار اعلام نماید.


قرآن کریم، ویژگی امت اسلامی را اعتدال و وسط بودن معرفی می کند و می فرماید:

«وکذلک جعلناکم امة وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس ویکون الرسول علیکم شهیداً»

«شما را امت میانه ای قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر هم بر شما گواه باشد.


روابط براساس حقوق اسلامی:


قانونگذار اسلامی در مادة 637 قانون مجازات اسلامی اینگونه مقرر می دارد:

« هرگاه زن و مردی که بین آنها علقة زوجیت نباشد، مرتکب روابط نامشروع یا عمل منافی عفت غیر از زنا از قبیل تفبیل یا مضاجعه شوند، به شلاق تا نود و نه ضربه محکوم خواهند شد و اگر عمل با عنف و اکراه باشد فقط اکراه کننده تعزیر می‌شود».

اکثریت حقوقدانان معتقدند که منظور از رابطه نامشروع در این ماده یک نوع رابطه حرام بین زن و مرد است که منجر به تماس فیزیکی و بدنی بین آنها نگردد از قبیل مکالمه تلفنی، گردش نمودن و....




پی نوشت 1 :

یعنی الان خیلی ار دخترها و پسرهایی که دوست جنس مخالف دارن,باید 99تا ضربه شلاق بخورن؟؟!!!

پس چرا این حکم اعمال نمیشه؟؟(قضیه چیه؟)


پی نوشت 2 :

این حکم فقهی هم مثه هرحکم دیگه ای باید پیگیری بشه،

دقت کردین طرف هم نماز میخونه هم روزه میگیره هم مسلمونه,ولی با یه نامحرم ارتباط داره؟

ارتباط با نامحرم مگه حرام نیست؟پس چرا انقد نگاه عرف به اون ساده ست؟

به نظرمن این اعتدالی که اسلام میگه به درد جامعه ی الان ما نمیخوره؛نظرشما چیه؟


پی نوشت 3:این سوال رو باصداقت کامل جو.اب بدین:

هرکدوم از شما ها که با جنس مخالف ارتباط دارین تا چه حد ازاین ارتباطتون از خدا میترسین؟

بنظرتون این کار حرام تا چه حد کوچیک شده تو جامعه ی ما؟


پی نوشت 4:

ایشاالله ادامه این پست, هفته ی بعد درمرود این 3موضوع صحبت میکنیم:

1/رعایت روابط محرم و نامحرم در فضای مجازی و حکم اون

2/نگاه به عکس و فیلم نامحرم و حکم آن

3/موارد جایزبودن نگاه مرد به زن


صندلی داغ 7 ...


و امااااااااااااااااا..................

بعد از چندماه وقفه...در صندلی داغ !!!

خانوم ها و آقایون...

هفتمین صندلی داغمون با حضور آقای....


سید حسین طباطبایی



پی نوشت 1 :

بچه ها آغاسید واقعا مارو کچل کردن تا اومدن...آخه واقعا از بعضی چیزها خوششون نمیومد...

پس لطف کنین رعایت کنین و نذارین حرمت هم کلاسی بودن شکسته بشه!!!

شوخی کردن بد نیست... شوخی کردن توام با بی احترامی تاسف باره...!!!

آغاسید یاعلی...!

لطفا جدی بگیرد....!!!!!!!

درود و دوصد بدرود....

امیدوارم حال همگی خوب باشه...و سلامت!!!

چندتا نکته مختصرا باید بگم و بعد از اون هم ایشاالله همگی رهسپار میشیم به دنیای علم و تحصیل...


1/همگی اطلاع دارید که مدیرگروه رشته مون عوض شدن ودر حال حاضر آقای دکتر تولایی مدیرگروه رشته مون هستن...

واقعیتش هم اینه که  تا حالا چیزی به اسم هماهنگی بین ماها و ارتباط متقابل و در عین حال صمیمی استاد و دانشجو و کلا دانشجویان به چشم نیومده...

 و استاد تولایی هم الان دقیقا هدفشون همینه!

و اینکه تا حالا کسی رو به عنوان نماینده وردوی های 90 نداشتیم...

استاد تولایی لطف داشتن و من و معرفی کردن,

من با نماینده بودن مشکلی ندارم...چون بالاخره صلاحدید ایشون بوده...

بازم دلم میخواد شماها نظرشون روبگن تاببینیم چقد موافق داریم و چقد مخالف!!


2/وآقایون کلاس هم از بین خودشون کسی رو که واقعا صلاح میدونن رو به عنوان نماینده ی آقایون انتخاب کنن و زود اعلام کنن!!!(اگه نیاز هست بگین آمارگیری میذاریم تو وب)!!!

برای انتخاب کردن نماینده ,هم اخلاق و هم وضعیت تحصیلی رو در نظربگیرین!!!هردوش باهم!!


و اما....صندلی داغ... توی پست پایینی...

با حضور هفتمین کاندیدای صندلیییییییییییییییییییییی داغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ!!!!

(سوالای صندلی داغ پست پایین بپرسینا)

اینجا فقط نظر واقعیتون در مورد این موضوع ...!


ای دبستانی ترین احساس من...!

سلام دوستان!!!

سال تحصیلی جدید رو به همه تون تبریک میگم.ایشاالله که موفق باشین!!!

اینم یه پست برای احیای خاطرات شیرین کودکی مون!!!

یادش خوش...!!!



خاطرات كودكي زيباترند

يادگاران كهن مانا ترند

درسهاي سال اول ساده بود

آب را بابا به سارا داده بود


درس پند آموز روباه وکلاغ

روبه مكارو دزد دشت وباغ

روز مهماني كوكب خانم است

سفره پر از بوي نان گندم است

كاكلي گنجشككي با هوش بود

فيل ناداني برايش موش بود

با وجود سوز وسرماي شديد

ريز علي پيراهن از تن ميدريد...



پاك كن هايي زپاكي داشتيم

يك تراش سرخ لاكي داشتيم

كيفمان چفتي به رنگ زرد داشت

دوشمان از حلقه هايش درد داشت

گرمي دستان ما از آه بود

برگ دفترها به رنگ كاه بود



مانده در گوشم صدايي چون تگرگ

خش خش جارو ي با پا روي برگ

همكلاسيهاي من يادم كنيد

بازهم در كوچه فريادم كنيد


همكلاسيهاي درد ورنج وكار

بچه هاي جامه هاي وصله دار

بچه هاي دكه خوراك سرد

كودكان كوچه اما مرد مرد


كاش هرگز زنگ تفريحي نبود

جمع بودن بودوتفريقي نبود

كاش ميشد باز كوچك ميشديم

لا اقل يك روز كودك ميشديم

ياد آن آموزگار ساده پوش

ياد آن گچها كه بودش روي دوش 



اي معلم ياد وهم نامت بخير

ياد درس آب وبابايت بخير

ي دبستاني ترين احساس من بازگرد اين مشقها را خط بزن...




پی نوشت 1 :

شماها هم اگه دلتون برای اون روزا تنگ شده...ازش حرف بزنین...

راستی بهترین معلمی که همیشه ازش یاد میکنین تو سال های تحصیلتون کی بوده ؟


پی نوشت 2 :


آخی...

یکی از  هم کلاسی های پسر  دوران "پیش دبستانی "خودم رو ترم 2دیدم.

رشته ی روانشناسی میخونه.!!!خیلی برام تعجب آور بود....!!!

همش مادخترا رو اذیت میکرد...!!!

به این فکر کردم که ماها هم بعد زا سال ها همو ببینیم چی میشه!!!!


پی نوشت 3 :

همگی دستاتون رو به سمت آسمون بالاببرین و برای سلامتی خانوم بهروئیان دعا کنین...




+  روز دختر رو هم تبریک میگم به همه ی دختر خانومای کلاس!!!